نارسایی عشق مجازی
عشق: یا حقیقی است یا مجازی. عشق حقیقی آن است که به امور معنوی همانند: پروردگار، دانش، نیایش، شخصیت علمی و معنوی دیگران و همانند آن ها تعلّق گیرد، که البته در رأس عشقِ حقیقی، عشق به پروردگار است. اما عشق مجازی آن است که به مسائل مادی تعلّق می گیرد، همانند عشق به پول، مقام، شهرت و... . معمولاً مجازی، نکوهیده و بر پایه سست هوس های مادی و پست استوار است که نه تنها حس کمال جویی انسان را ارضا نمی کند، بلکه آدمی را از حرکت به سوی تکامل بازمی دارد و او را با روحی ناراضی و عقیده ای پوچ رها می کند. چنین عشقی، انسان را به آرامش پایدار نمی رساند. بدین ترتیب، فرد مبتلا، هیچ گاه ثبات و پویا زندگی نخواهد کرد، مگر جای گزینی شایسته برای آن بیابد که همان عشق متعالی و عشق به امور معنوی باشد. نظامی گنجوی، در پایان داستان، لیلی و مجنون، سخنی با این مضمون آمده است: لیلی در اواخر عمر، بیمار شد و طراوت اش از بین رفت. او به مادرش وصیت کرد که پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو: اگر خواستی محبوبی برگزینی، دوستی مانند من مگیر که با یک تب، همه طراوت خود را از دست بدهد و با یک بیماری، همه نشاط او فرو نشیند، بلکه دوستی بگیر که زوال پذیر نباشد. به تعبیر زیبای خیام: هر صورت دلکش که ترا روی نمود بنابراین:
عشق حقیقی و آرامش قلبی
عشق حقیقی یا متعالی، با فطرت آدمی هم سوست و جای گزینی برای آن نیست. در این نوع عشق، معشوق، منشأ و پدیدآورنده همه زیبایی ها و کمال مطلق است. هر چه پیوند میان فرد با محبوبش دامنه دارتر و استوارتر باشد، آثار و تجلی معشوق در عاشق بیشتر می شود. در واقع، همه آرامش بخشی این عشق، از توجه آدمی به چنین محبوبی است که موجب رهایی یافتن از خود و هم و غم های حاصل از توجه به خود ناشی می شود. .
خواهد فلکش ز دور چشم تو ربود
رو دل به کسی نه که در اطوار وجود
بو دست همیشه با تو و خواهد بود
یافتند از عشق او کار و کیا(مولوی)
-
یک شنبه 22 فروردین 1389
6:23 AM
نظرات(0)
1- مطمئن گرديد که فرد مناسبي را بگزيده ايد:
واضح است نه اما حقيقت امر ان است که ازدواج چيزي نيست که بخواهيد به خاطر انگيزه هاي اني وارد آن گرديد ممکن است شما ديوانه وار هديگر ار دوست داشته باشيد اما اگر همسرتان خواهان فرزند باشد اما شما نه ازدواج شما قطعا زياد دوام نخواهد آورد و يا انکه ارزشهاي شما با ارزش هاي همسرتان متفاوت باشد اگر در مورد فردي که مي خواهيد با وي ازدواج کنيد ترديد داريد بهتر است بيشتر درباره آن بيانديشيد.
2- مطمئن شويد هر دوي شما امادگي داريد:
پيش از آنکه پيشنهاد ازدواج دهيد درباره آن که در زندگي به دنبال چه اهدافي مي باشيد حتي اهداف 50 سال آينده خود با يکديگر صحبت کنيد هر چه بيشتر با يکديگر در مورد آن چه براي شما حائز اهميت مي باشد گفتگو کنيد بيشتر متوجه آن مي گرديد که آيا با يکديگر تفاهم داريد يا خير. همچنين بايد از لحاظ مالي آمادگي داشته باشيد اگر شما قادر نيستيد که مخارج خود را تامين کنيد بهتر است نامزدي خود را به تعويق بياندازيد.
3- از پدر و مادر وي اجازه بگيريد:
شما ابتدا بايد بدانيد که آيا اگر پيش از ازدواج با پدر و مارد وي مشورت کرده و اجازه بخواهيد آنها را خشنود مي سازد يا خير.اين نکته شايد عجيب به نظر آيد اما شما که نمي خواهيد پدر زن و مادر همسر آينده خود را برنجانيد؟ اين عمل براي آنکه دلشان را بدست بياوريد بسيار موثر خواهد بود.
4- بطريقي پيشنهاد بدهيد که خوشايند وي باشد:
به پيشنهاد ازدواج همچون يک هديه به بانوي زندگي خود بنگريد ان را بطريقي طرح ريزي کنيد که باب ميل و سليقه وي بوده و مطابق با شخصيتش باشد آيا وي رومانتيک است و يا اهل تفريح و شوخ طبعي؟ ايا ميل دارد بطور محرمانه از وي خواستگاري کنيد و يا روي ديوار در خواست خود را بنويسيد؟
-
جمعه 13 فروردین 1389
7:16 AM
نظرات(0)
مادر كیست
امروز ، روز توست.روز از تو سرودن ؛ از تو گفتن؛ و برای تو نوشتن.اما از تو سرودن و گفتن قلمی توانا و هنری بی همتا میخواهد که من فاقد آنم. تو بزرگتر از آنی که قلم شکسته ای چون من ؛ یارای صعود به بارگاه آسمانیات را داشته باشد؛ اما فخر خاکساری درگاهت رفیعتر از آن است که بتوانم از لذت اغوایش دل بکنم. پس با همین قلم شکسته و با همین واژه های نارس از تو و به عشق تو می نویسم . مادرم ای عزیز ؛ تو را از آن روز که بند بند وجودم به هستی تو بند بود ، از ان روزی که طپش قلبت تنها صدای آرام بخش دوران تنهایی من بود. ازآن هنگام که کار هر صبح و شام من شمردن نفس های پر مهرت بود می شناسم. تورا از آن نیمه شبهای پر التهاب که نفس درنفس من تا صبح سلامتم بیدار می نشستی ؛ تو را از آن دو چشم پر مهرو اشتیاق و همیشه نگران می شناسم . نمیدانم چرا تا اسمت را می برم چشمهایم به اشگ می نشیند؟! نمیدانم چرا تا به تومی اندیشم بغض راه گلویم را می گیرد؟! شاید از آن جهت است که به یاد میاورم دردهای بی پایانت را ؛ خستگیت را ؛ چهره تکیده ات را ؛ چین های عمیق پیشانیت را ؛ موهای سفید شده ات را ؛ و آن خنده محزون که همیشه سعی می کنی برای آرامش من زینت صورتت باشد ؛ و آن دستها ؛ آن دستهای پرچین و چروک خسته ات را .آه اگر میدانستی چه لذتی دارد بوسیدن آن دستهای خسته مهربان ؛ هرگز مرا از این لذت منع نمی کردی . چه کنم که بضاعت بیان حق شناسی سزاوارنهات را ندارم چکنم که توشهای بیش از این در کوله بارم نیست. چه کنم که نه کلام من ؛ که اقیانوس کلمات هم نمی تواند ترا وصف کند.پس چون همیشه سخاوتمندانه همین دلواژههای سترون و نارسم را بپذیر و همای سعادت ستایشت را برشانه های لرزانم بنشان. کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
-
سه شنبه 6 بهمن 1388
7:42 AM
نظرات(0)